وقتی يک دوست مشخص فردی، نمیتواند همه انتظاراتمان را از دوستی پاسخ و پوشش دهد، آرزوی ما برای داشتن چنان دوستی گسترش میيابد و اين همان است که دريدا به آن《دوستی در راه》يا ساختاری از 《انتظار و آرزو》میگويد. از نظر دريدا، همچنانکه آرزوی وعدهی به تعويق افتادهی ظهور مسيح موعود، منتظران را مشتاقتر کرده، عدم وجود دوست، آرزوی وجود او را شعلهورتر ساخته است. و همين اميد و آرزوی《دوستی در راه》است که شرايط فهم دوستی و امکان ظهور و حضور آن را فراهم می آورد. دريدا در تفسير《تناقض شايان》منسوب به ارسطو تا آنجا پيش می رود که《نشانِ حذفِ》جمله 《آی دوستان من، دوست وجود ندارد》، را نشان ِ تقاضا و دعا تعبير میکند: 《آی دوستان من، دوستان من باشيد، من به شما عشق می ورزم، عشق بورزيد به من. من به شما عشق خواهم ورزيد، شما هم بگوئيد که چنين میکنيد ، بگذاريد اين وعده را با هم مبادله کنيم.》من از شما می خواهم که 《دوستانی شويم از آن دست که من آرزويش را دارم، که من بدان محتاجم ، که من وعده اش را می دهم.》ارسطو در اخلاق نيکوماخوس می گويد دعا گفتاری است که صدق و کذب درآن راه ندارد. دعا، بيان آرزوهايی است که ما نمیتوانيم آن را مورد قضاوت قرار دهيم. دعا، خودش را با وضع موجود و با ممکنات هماهنگ نمیکند، تمنا میکند آنچه که ممکن نيست، ممکن شود روزی. ما می دانيم که دوستان وجود ندارند، که دوست هيچ کجا پيدا نمیشود. ولی من دعا میکنم شما را، دوستان من که از اين پس به گونهای عمل کنيد که وجود داشته باشيد. شما دوستان من، دوستان من باشيد. شما پيشاپيش دوستان من هستيد، چون من شما را چنين میخوانم. من دوست《دوستی》هستم و عاشق عشق. دوستیام را به شما میبخشم، برای اينکه هنوز وجود ندارد، برای اينکه دوستیام ماهيتًا هموار, ...ادامه مطلب