دلنوشته های مهرداد اکبری

متن مرتبط با «شدن» در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری نوشته شده است

پیر شدن

  • سال ۵۷ جوان بودیم از سال ۵۸ شروع کردیم به پیر شدن از درون…سال ۵۷ جوان بودیماز سال ۵۸ شروع کردیم به پیر شدناز درون و از بیرون شروع کردیم به غصه خوردنبعضی چیزها را از همان اول نمی توانستیم باور کنیمدلمان میخواست افکار و عقاید گذشته مانرا قبول داشته باشیماما هر روز دریغ از دیروز و هر سال دریغ از پارسالفکر میکردیم آنهائی که می گفتند:وای بر دروغگویان خودشان آدمهای راستگویی هستنداما نه! به ما دورغ گفتند…آنهائی که می گفتند دنیا مزرعه آخرت استخودشان میدانستند که دروغ میگویندآنهائی که می گفتند:مال دنیا چرک کف دست استخودشان بردند و خوردند و دزدیدند و اختلاس کردندو قاچاق کردند و تو بانکهای بلاد کفربا پولی که می گفتند ” بیت المال ” استحسابهای میلیاردی برای خودشان و زن و بچه و حتی کُلفَتشان باز کردندکه اگر روزی به روزگاری تقّی به توقی خوردکباب بوقلمون و خاویارشان دچار اِشکال نشودما ماندیم و زور و تزویر و ریا و پیر شدیمبا جنگ و توی صف های کالاهای کوپنی میانسالمان کردندیواش یواش موهای اطراف گوشهاو شقیقه ها خاکستری شدکابوس و دلهره موشکهای اسکاد برادران روسیو بمب ها و خمپاره ها خوابمان را آشفتو چون موریانه جانمان را سوراخ سوراخ کرداما گفتند : جنگ نعمت استآمدیم حرف بزنیم گفتند جنگ است خفه شویدجنگ تمام شد آمدیم حرف بزنیم گفتنددوره سازندگی است دهانتان را ببندیدگفتیم دارند می دزدندگفتند این حرفها خیانت به خون شهیدان استگفتیم قرار بود تبعیض و تفاوت و بیعدالتی در جامعه نباشد گفتند اینها اولوالامرند و فرستاده خداو کلَی با شما فرق دارندهمینطور هی پیر شدیم چشمهایمان پیر شدگوشهایمان پیر شد – زانوهایمان دردناک‌ شدضربان قلبمان درهم برهم شد – بچه دار شدیمنگران شدیم – مضطرب شدیم و پیر شدیمافسرده ترین ملت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها