خون و خاکستردر زمینۀ کلی شعر مهاجرت پس از انقلاب ۱۳۵۷، چهرۀ سه شاعر از همه محزونتر مینماید: کسرایی، نادرپور و خویی. این هرسه شاعر نیمایی پس از انقلاب ناچار ترک وطن کردند، و حق آن است که گفته شود هر سه بر خاک غربت هلاک شدند. کسرایی، با آن روحیۀ شاداب و امیدبخش، در سرمای مسکو افسرده شد و، تا به جمعی دلآشنا در وین برسد، دق کرد. خویی هر روز از روز پیش پریشانتر شد و چهل سال آزگار، عبث و خسته بر خرچنگ خشم ناخن کشید. نادرپور غرق دریای افسردگی شد و عاقبت در شهری که از آن متنفر بود مرد. این مردان عزیز، این گنجبخشانی که ثروتی ابدی برای ما ایرانیان بر جای گذاشتند، هریک گور و نشانی یافتند افتاده و پراکنده در بیدرکجاها: کسرایی در وین، نادرپور در لسآنجلس، و از خویی نشانی بر دیواری در لندن.تبعید در شعر هر سه سخت و سترگ اثر کرد. فرم و درونمایه و حال شعرشان دگرگون شد و چنین است که هرسه سرودههایی دارند سراسر وقف وصف غربت. این اشعار از مهمترین نوشتههایی هستند که باید در پژوهش پیرامون شعر مهاجرت و سیر تطور آن و تاریخنگاری این گونۀ ادبی موضوع مطالعۀ محققان قرار گیرد. اما در میان اینهمه خرد و کلان، نادرپور شعری دارد که شاید اغراق نباشد اگر آن را مانیفست شعر مهاجرت پس از انقلاب ۵۷ بنامیم: «خون و خاکستر» که در آبان ۱۳۶۱ سروده شده و در دفتر خون و خاکستر به چاپ رسیده است.در این شعر نادرپور شاهکار کرده است: تکتک اتفاقاتی را که پس از انقلاب ۵۷ ناباورانه پیش چشم ایرانیان در حال رخ دادن بود در لفاف زراندود استعاره پیچیده و استخوانبندی روایی شعر را بر اساس آن سرپا کرده، در استخدام آرایهها و صنایع غوغا کرده، هنر قافیهپردازی را به اوجی بیمثال رسانده و قافیههای منظم و پراکنده را چنان چون , ...ادامه مطلب
آواز پرستوهااز سیم های بریده برخاسته استو در این هیروویراین باد بلاتکلیف هم آمد ...هی به من می گویدبیا تا کجاهای دور همسفر شویم.آخر ای باد نا به جا تو که هر لحظه به یک جا وزیده ای !تو که دستت بی چراغ وکوله بارت،خالی از ردپای پرستوهاستمرا کجا می بری؟برو ای باد بی وطنمن تا ترنم بازگشت پرستوهادر همین زادرود سرما خواهم ماندو آنقدر فریاد می زنم تا تمام این دامنه ی خواب آلودبیدار شود.برو از پیش چشم من ای باد ....تنهایم بگذار! مهزداد اکبری, ...ادامه مطلب