دلنوشته های مهرداد اکبری

متن مرتبط با «پروانه» در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری نوشته شده است

پروانه در قفس!

  • از پسِ باران‌های شلاق‌کِش که بارید و سیلاب هایی که به راه افتاد تا بشوید و ببرد هر آن چه گرد آمده بود تا چراغ خانه‌ای روشن بمانَد و نماند ، حالا پروانه‌های رنگ‌رنگ هجوم آورده‌اند به دشت‌های سیل‌زده ، به شهرهائی که پیرانشان امیدی ندارند تا دیگر بار بر دیوار اتاقکی قاب عکس پسری بیاویزند که زیر بارش خمپاره‌ها می‌خندید و نگاهش را پرتاب می‌کرد سوی مردمانی که می‌دانستند هیچ باد جدائی نتواند این دل ها بپراکند.. حالا پروانه‌ها هجوم آورده‌اند مثل سالیان پس از جنگ ، پروانه‌ها روح کشتگان بی‌آواز و بی‌ادعائی بودند که می‌گشتند تا شانه‌ای تکیده بیابند و فرود آیند و دلی شاد کنند . همه می‌دانند پروانه‌ی آمده را نبایدش راند که روح عزیز رفته‌ایست شاید دلش تنگ شده برای ما و آمده دیداری تازه کند و برود . حالا دوباره پسِ سیلاب و بارش های بی‌سرِ باز ایستادن ، پروانه‌ها آمده‌اند دیگر بار تا زیبا کنند دشت ها و شهرهای این سرزمین را و پیدا کنند شانه‌ای را برای نشستن و آسودنِ بال . اما همه‌ی داستان این نیست . تنها دو بالک داشتن برای پروانه بودن کافی نباید باشد ، چنانکه دو شاخ داشتن برای گوزن ، دو چشم زیبا برای آهو ، بوی خوش برای نرگس و یاس ، نام آدمی داشتن برای انسان . تو باید نخست قلب داشته باشی تا بتپد و خون به اندامی رساند که دیده‌های تو را ثبت می‌کند ، برایت خاطره‌ها می‌سازد و به یادت می‌سپرد تا سالیان سال بعد یاد آوری که بوده‌ای و چه رفته است بر تو؟. , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها