دلنوشته های مهرداد اکبری

متن مرتبط با «زخم» در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری نوشته شده است

زخم های کهنه، ماتم هزار ساله

  • زخم‌های کهنه، ماتم هزار ساله‏... بیماری دراز به ‌دراز روی تخت بیمارستان افتاده بود؛ ملحفه‌ای سفید ( ملافه ای سفید) صورت و سرتا پای او را ‏پوشانده بود و هیچ عضوی از بدن‌اش پیدا نبود. پزشک‌ها، پرستارها، خویشان، دوستان، عزیزان و ‏فرزندان بیمار گرد او به تماشا ایستاده بودند و به دلسوزی و غمخواری، به پچپچه با هم حرف ‏می‌زدند. هر بار پزشک، پرستار یا درد آشنائی روی ملحفه انگشت می‌گذاشت، یا به عضوی از ‏اعضایش حتا اشاره می‌کرد، خون نشت میکرد و فریاد جگرخراش بیمار به ‌‌آسمان‌ها می‌رفت. از میان ازدحام جمعیت ‏به کنجکاوی راه باز کردم و چند قدم جلوتر رفتم تا شاید به راز آن ناله‌ها پی می بردم، گیرم بجز ‏سفیدی هیچ چیزی به چشم نمی خورد و هیچ کسی ملحفه را از روی بیمار کنار نمی زد تا او را ‏می دید و می پرسید از چه دردی رنج می‌برد. برگشتم و پرسا به پزشک ها و پرستارها نگاه کردم، ‏همه در سکوت شانه بالا انداختند و لب از لب بر نداشتند. باری، گوشۀ ملحفه را گرفتم و از روی ‏بیمار کنار زدم، شگفتا! به‌جای بیمار چشم‌ام به نقشۀ کهنة جغرافیای سیاسی ایران افتاد، پیکری ‏خون‌آلود با صدها و صدها زخم ناسور، پیکری مثله شده که گوئی به تازگی صدها اسب وحشی او ‏را لگد مال کرده و جنازه‌اش را به جا گذاشته بودند. خون تازه از همه جا می‌جوشید و از کوه و ‏دشت و بیابان راه باز می‌کرد و به رودخانه‌ها و دریاها می ریخت و از هر‌گوشۀ آه و فغان هزاران هزار نفر ‏به آسمان‌ها می‌رفت. جغدی ناگهان جیغ کشید، عقابی سیاه از کاکل سفید دماوند برخاست، ‏چرخی بالای سرم زد، مرا مانند برّه‌ای به چنگال گرفت و تا پشت ابرها بالا برد و بالا برد و بعد، ‏میان زمین و آسمان به امان خدا رهایم کرد. در ‌میانۀ راه، زمانی‌که مثل پرکاه چرخ میزدم، و ‏پائین , ...ادامه مطلب

  • زخم ظلم

  • دست بزن به من؛می‌بینی؟تنم، نه به سختیِ کوه و نه به لطافتِ آب است،می‌شکند.و با هر زخم، یک‌ احساس دیگری در میان حنجره ام بی صدا دق می‌کند! + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زخم زبان

  • زخم زبان مردم از زخم خنجر بدتر و درد آورتراست و تاب و تحمل و هضم آن از توهین ‏و اهانت دشوارتر؛ با این‌همه مانند هر درد و رنجی درس‌های مفیدی نیز در بر دارد: از آن جمله ‏‏‌است ممارستِ خودداری و تمرینِ تحمل، تحملِ درد و سنگینیِ سکوت! گاهی سکوت مانند سنگ ‏آسیا بر‌صندوقچة سینه فشار می‌آورد و اگر دوام پیدا کند، به تنگی نفس دچار می‌شود. با‌وجود این ‏خردمندان ما گویا گفته‌اند: جواب ابلهان خاموشی‌است؛ و از آن‌جا که خاموشی شرط اول تفکر و ‏تأمل است، جواب بایسته‌ای که در حلق مجروح می‌ماسد و بنا به مصلحت به زبان نمی آید، در ‏ذهن او مدت‌ها مانند دود می‌چرخد و می‌چرخد و او را به فکر وا می‌دارد و سرانجام این فکرها در‌ ‏جائی تجلی و بروز پیدا می‌کنند. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • همیشه زخمی تازه بر تن داریم

  • فوجی کبوتر سفید با بالهای سوختهبال زدند و...در آسمانِ سیاهِ غمزدهبا انبوهِ آتش و خاکستر فرو نشستند در زمینی که هماره،به ماتم عزیزانش می نشیند .زخمی تازه،در کنار زخمهای بیشمارمسر باز می کند،نمک می پاشد آنکه می گوید،زخمهایم کهنه می شوند و...التیام می یابند.با دستان خسته و فرو مانده بال می زنم،در شبِهای غمین میهنمکه اندوهش رهایم نمی کند ., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها