چه ساده بود
آنگاه که همراه با ابر سپیدی
بر شانه ها غریبانه می رفتی ...
غروبی سرد بود و عبوس
شهر خالی از عطر صداقت تو
دیوارها همه چشم بودند
و گنجشک ها بر صنوبرهای پیر
ترانه می خواندند ...
ما ماندیم و هراس شب
شبی سیاه که تا امتداد زمان دراز بود
و حجم زندگی را
از نبودنت پر می کرد ...
مهرداد اکبری
دلنوشته های مهرداد اکبری...برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 215