چه ناگاه میرسد اندوه، غم. وقتی هم که میرسد بر سر غمهای پیشین مینشیند و جای خوش میکند و مفهوم این واژه را انبوه میکند.
هستیم و بیخبریم. غافلیم و نادان از آنچه خواهد آمد و بر سرمان خواهد ریخت. دری گشوده میشود به پنهان و کسی قدم آنسوی در میگذارد، بی آنکه خود بداند، میرود. و اینسوی در، ماندگانی درمانده از ادراک. ثانیهای بیش بین این دو حضور نیست. و ثانیهای بعد دیگر دسترس نیست هر آنچه که بود. صحنه زندگی تکرار است و تکرار. صحنهای که میآیند و میروند همگان. گذشتگان، اکنونیان و آیندگان. صحنه بجاست و بازیگران صحنه در رفت و آمد پر تکرار. اما آنکه میرود دیگر باز نمیآید. امان از این رفتنهای ناگوار…
برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 7