میان من و تو
به همان اندازه فاصله هست
که میان ابرهایی که در آسمان و انسانهایی که بر زمین سرگردانند
شاید روزی به هم باز رسیم
روزی که من به سان دریایی خشکیدم و
تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی
هر کس آنچه را که دوست دارد در بند میگذارد و هر زن مروارید غلتان خود را به زندان صندوقش محبوس میدارد
بگذار کسی نداند که
چگونه من به جای بوسیده شدن و نوازش شدن
گزیده شده ام
بگذار هیچ کس نداند،
هیچکس
و از میان این همه ی خدایان،
خدایی جز فراموشی بر این همه رنج آگاه نگردد...
برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 195