19(دعای گندم)

ساخت وبلاگ
 

خیلی ها آمدند
و از احتمال نور و
ستاره سخن گفتند
ترانه ی بی باران خواندند
و هی وعده ی بی چراغ دادند.
اما دیدی که هیچ چراغی
در خواب تاریکمان نرویید!
و هیچ بادی
بوی باران نیاورد!
فقط دهانمان پر سوال ماند و
دستهایمان بی جواب!
حالا گریه نکن
عیبی ندارد
خودمان می رویم تا نمی دانم آن کجای بی چراغ،
می گردیم
و آنقدر روی خواب تشنه ی خاک گریه می کنیم
که باران ببارد!
حالا برو بقچه ی بی نانت را
پر از دعای گندم کن
با نغمه ی سپیده راه خواهیم افتاد.

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 244 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:01