نوشتن

ساخت وبلاگ

چند روز پیش داستانی خواندم از « تنسی ویلیامز » به نام "مجموعه داستان اتاق تاریک "درباره پسری که معشوقه‌اش رهایش کرد و او برای تحمل رنج جدایی به کتاب پناه برد.آنقدر در کتاب خواندن فرو رفت که دیگر همه چیز را فراموش کرد، حتی همان دختری که بعد از سال‌ها برای دیدارش آمده بود.خواستم برای روز جهانی نوشتن چیزکی بنویسم اما در آئینه نگاهی به خودم انداختم و زیر لب گفتم که سال‌هاست دارم می‌نویسم بی‌آن‌که کتابی داشته باشم.مثل شبانی که در نا کجا آبادی از بین النهرین چند سالی به کوه می‌رود، در غار چله می‌نشیند و بعد با دستی افراشته به سمت قوم خویش می‌رود تا از آن‌چه بر او رفته بگوید بی‌آن‌که کتابی زیر بغل داشته باشد.توی آئینه به خودم گفتم که سال‌هاست می‌نویسم اما نه برای خوانده شدن برای فراموش کردن و از یاد رفتن.مثل عاشقی دل‌خسته یا تاجری ورشکسته و یا زنی سوگوار که برای فراموش کردن خودش به الکل یا مخدر پناه می‌برد.نوشتن برای من از یاد بردن است.هر کلمه‌ به مانند سیاه‌چاله‌ ایست که خاطرات و رنج ها را در خود فرو می‌کشد تا در سکوت به زیستن ادامه دهم.سال‌ها شاید بگذرد و در نیمه شبی بی‌خواب،زنی زیبا یا مردی پر از شور زندگی این نوشته‌ها را بخواند .بخواند برای این‌که به خواب رود.سال‌هایی دور.سال‌هایی که از ما فقط خاطره ای در یاد مانده و پاره استخوانی در خاک.بعد از آن سکوتی کند و بگذرد...از یاد رفته‌گان را فقط با سکوت به یاد می‌آورند.

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 19:38