فقر و ظلم

ساخت وبلاگ

بال های ما را چیدند و آسمان را به رویمان تعارف کردند؛ تا هر چیزی که در اسارت از آن یاد گرفته ایم، بلند تر از پروازی در قفس نباشد
و برای قربانی شدن از فقرِ بی حوصلگی، زمین مان زدند چرا که قدرت خریدن نقابی را در دست هایمان نداشتیم، همین امر باعث شد همانند یک آفریقایی در سیاهی، رنگ روزگارمان را مثال بزنند؛
عمری هم در پی شناخت دشمنان مان بودیم و گشتیم اما به پشت سر که نگاه کردیم کسی را نمی‌شناختیم و هر چقدر هم به جلوتر می‌رفتیم همه برایمان بیگانه بودند؛
پس دیگر دیر شده بود!
فنجانی چای بودیم در انتظار یک جرعه محبت، بینِ دست هایشان سرد و تلخ شدیم و بدون آنکه ما را لب بزنند عوضمان کردند و به پایان رسیدیم...

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 18:06