باز
به سال های سکته آور خنج می زنم
باز می روم کنج اتاق
هی رو به دفتر خاطر ها قدم می زنم ...
هنوز یادم نرفته است :
آن همه حرف ها و حدیث بی معنا
آن همه تو که بی جواب می مانی ...
من بارها از ترس ترکه ی
الفبای عشق
بر پوست تاریک شب تو را نوشتم
بارها پنجه بر دیوار بلند کشیدم و
یکنفر نبود
که دست خط_ نا نوشته ی مرا بخواند !
خب معلوم است
که حالا از تمام تو می گریزم ...
هفتم مهر ماه !
تولد تاریک ناگزیر !
مگر چه وقت زاده شده ام
که آسمانم
پر از ستاره های دنباله دار مرا صدا می زند !؟
مهرداد اکبری
دلنوشته های مهرداد اکبری...برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 172