صادق هدایت و مفهوم عشق

ساخت وبلاگ

زندگی و عشق یک نویسنده ی رازالود ایرانی ....آیا دوشیزه ترز باعث خودکشی هدایت شد ؟..
.
ابتدا نگاهی و نظری به عشق در نگاه صادق هدایت.....عشق ازنظراو بی فرجام است ، در بوف کور که به نوعی مانیفست او محسوب می شود معشوق راوی یک فاحشه است که با هرکسی به جز خودش می خوابد و یا در بخش دیگری از همین داستان راوی فقط به جسم در حال زوال معشوق می رسد ... ( چه چیزی از این وحشتناک تر؟) در " تجلی " عاشق در پایان داستان با سیگار معشوق که آثار رژه لبش رویش باقی مانده است تنها می ماند ...در داستان " داش آکل " عاشق سینه چاک ، بالاجبار خود بانی و باعث ازدواج معشوقش با غریبه ای می شود ...و یا در" سگ ولگرد " عشق باعث می شود سگ ، صاحب و خانه ی خود را از دست بدهد و آواره بشود...هدایت تنها به انعکاس تلخ و دردناک فرجام عشق در داستان هایش بسنده نمی کند و در جای دیگری پا را از این فراتر می گذارد و نظر خود در مورد عشق را با لحنی بی سابقه این گونه بیان می کند: عشق دام طبیعت برای تولید مثل است ... به راستی که عمق این سخن باید مو را بر تن هر کسی سیخ کند چه سخنی از این هولناک تر؟ او عشق را مانند خصیصه ی هر دامی زیبا و دل فریب اما با باطنی خطرناک نشان می دهد و انسان را بدین گونه برده ی طبیعت نشان می شناسد که برای پایداری آن به ناچار خود را در مهلکه ی عشق گرفتار می بیند . در منظر هدایت عشق باعث صعود او نیست بلکه عامل سقوط او به ورطه است!!

.
البته باید در کلیه ی نگره ها نسبت به عشق،نگره و بیان فروید را هم قابل احترام و تامل دانست...هدایت را هم ما نمی توانیم با چندکتاب او محدود و محکوم به یک نوع دیدگاه کرد...شاید هم این چنین که نوشتیم ،بود...اما همین هم زیباست...عشق گاهی خیانت و تنهایی است...عشق گاهی سکس است...عشق گاهی رسیدن و ارامش است ...این لختی بیان و این بی تعارفی در بطن هرچیزی از جمله عشق،زیباست و ستودنی...پس هدایت واقعا،قابل ستایش است..آدم وقتی عاشق بشودو به عشقش نرسد زندگی براش مثل یک مرگ تدرجی می شود ...هدایت آدم بسیاری حساسی بود و در این تردیدی نیست. جوانی ۲۴ساله که در عاشق‌شدنش هم شکی نیست. هر آدمی طبیعی در این سن عاشق می‌شود. آن عشق هم سندیت تاریخی دارد. این که خودکشی اول او برای چه بوده، وقتی که به فونتن‌بلو می‌رود، چه اتفاقی می‌افتد که عکس‌العمل ترزی را در پی دارد که قبلا به او گفته بود: «گربه کوچوولوی ایرانی من!»، و این که چه اتفاقی می‌افتد که خودش را به رودخانه می‌اندازد، که درنهایت نجات پیدا می‌کند، همه این ها را می‌توان گفت برمی‌گردد به چیزی که بین او و ترز اتفاق افتاده. گفتند که هدایت بزرگ به خاطر عشق یک دختر خودکشی کرده؟ اصلا هنرمندی که عاشق نشود، چطور می‌تواند خلق کند؟ این بت‌سازی‌هاست که به نظرم غلط است. زمان‌های خودکشی می‌تواند این نکته را که بین او و ترز باید چیزی اتفاق افتاده باشد، درست نشان می‌دهد. این جا یک نکته دیگر هست که باید به آن تاکید کنم. شاید آن روزی که هدایت می‌رود در خانه که شیر گاز را باز کند، اگر در آن لحظه ترز را می‌دید تغییر عقیده می‌داد. این جا یک جنبه نمادین پیدا می‌شود...ومن معتقدم آدمی بدون عشق نمی‌تواند زندگی کند، مگر این که کدو تنبل باشد.
.
اسناد باقی مانده از هدایت مربوط به آن دوران اقامت در پاریس ...اعم از کارت پستال ها٬ نامه ها و عکس ها٬همگی نشان از آشنایی هدایت با دختری به نام "ترز" را دارند... به طور اخص٬ صادق هدایت در دو سال میانی اقامت در فرانسه (سال های ۱۳۰۷و ۱۳۰۸ ه.ش) ازتباط صمیمی با او داشته و گفته می شود که "ترز" تا آخر عمر عشق بزرگ فرانسوی هدایت باقی مانده و هدایت بعد از بازگشت به ایران نیز همیشه به او فکر می کرده است... حتی بعضی اولین اقدام به خودکشی هدایت را بی ارتباط با ترز نمی دانند و معتقدند که دلیل آن خودکشی٬عدم موافقت ترز با ادامه رابطه با صادق بوده است یک چیزی برای من مهم بوده که هدایت در شرایطی رسید به پوچی، که عشق دیگر برای او معنایی نداشت.

.
یکی از مهمترین نامه هایی که از آن دوران در دست می باشد نامه ای است از "ترز" به هدایت که در آن او به افراد دیگری اشاره می کند که علاوه بر صادق در زندگیش هستند اما علاقه ای به آن ها ندارد... شاید همین موضوع حسی را در هدایت حساسی که سنخیتی با این گونه فرهنگ در خود نمی دیده ٬ تشدید کرد و او را بر آن داشته که فکر خودکشی را در خود بپروراند.
.
بالاخره صادق هدایت در سال ۱۳۰۷ اقدام به خودکشی در رودخانه مارن (فرانسه) کرد .. لیکن یک قایق ماهی گیری او را نجات داد... همان دورانی که در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود... صادق در مورد خودکشی‌اش به برادرش محمود می‌نویسد: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت...» ادعا شده‌است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ‌کس نداده‌است... اما م. فرزانه سال‌ها بعد از زبان هدایت (سال‌ها بعد از خودکشی اولش) نقل می‌کند که علت خودکشی مسائل عاطفی بوده‌است. . جالب این که بعد از این خودکشی نافرجام٬ اکثر آثار هدایت با نظاره خیانت روبروست... در زیر خلاصه ای از متن نامه "ترز" آورده می شود :
"گربه کوچک ایرانی من ! در مرخصی و پیش مادرم هستم... چند روز پیش از جایی که نخستین بار هم دیگر را ملاقات کرده بودیم٬ رد شدم و خیلی به آن لحظه فکر کردم... مرا محکوم به بی وفایی نکن..! چرا اسم معشوقه ام را می پرسی..؟ ترجیح می دهی که جواب بدهم چند تا دارم ..؟! اما لازم است که بگویم که من هیچ کدام آن ها را دوست ندارم... من همیشه شما را دوست دارم....... ترز "
.
«گربه كوچك ايراني » كتابي است درباره زندگي و افكار و آثار صادق هدايت كه توسط محمد نراقي نويسنده جوان ايراني مقيم استراليا به نگارش درآمده است... درباره صادق هدايت و زندگي او كتب بسياري چاپ شده اند ولي متأسفانه در اكثر اين كتب يا اشتباهاتي ملاحظه مي شود يا از ديدگاه خاصي به زندگي اين نويسنده بزرگ ادبيات ايران نگريسته اند .دراین جا بي مناسبت نيست درباره نام اين كتاب توضيحي بدهم...درنوشته ی بالاگفتم که صادق هدايت در اوايل اقامت درپاريس برايش در خانه اي يك اطاق اجاره كرده بودند كه صاحب آن خانه دختري داشت به نام ترز... طبعاً صادق هدايت كه در آن خانه زندگي مي كرد٬ با آن خانواده دوست شد و درادامه ی این دوستی و رفت و آمد... عاشق ترز شد.
.
جهانگیرهدایت برادر زاده هدایت است وی دراین باره می نویسد : اغلب جوان هاي كم تجربه در عنفوان جواني عاشق دختر همسايه اند..! درهمان ايام برادر بزرگتر او عيسي هدايت "پدرمن "درفرانسه تحصيل نظامي مي كرد و متوجه اين عشق شده بود... پدرم به صادق پيشنهاد كرد با ترز عروسي كند ... صادق به پدرم مي گويد : يعني من عروس فرنگي را بردارم ببرم خانه ي اعتضادالملك ..؟ پدرم مي گويد: بله مسئوليتش بامن ، ترتيب همه كارها را مي دهم ... صادق چند روزي فرصت مي خواهد كه تصميم بگيرد ولي موافقت نمي كند وبه اين ترتيب موضوع ازدواج منتفی مي شود.
.
گفتنی است ترز درهمه ی نامه هايي كه براي صادق هدايت مي نوشت او را "گربه كوچك ايراني من " خطاب مي كرد و محمد نراقي هم در واقع ابتكاري به خرج داده نامي كه آن دختر فرانسوي صادق را مي ناميد ، براي كتاب خود برگزيده كه جالب است... شايد صادق هدايت يك گربه كوچك ايراني بود كه درمسيرهاي نامساعدي قرارگرفت وعشق رایا نشناخت و یا به ان نرسید... وسرانجام هم در پاريس مه الود..پاریسی که بسیار رویایی است .....بابوی خزه های رودسن ولبخندهوس آلود زنان زیباروی و ترانه های مستانه و شامپاین ها و شراب های کافه هاو رقص ها گم شد .

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:36