در اتاق عاطفه

ساخت وبلاگ

........... دوست دارم زیربارش باران به جوانی هایم برگردم !
.
در اتاق عاطفه نشسته ام.
همان جا که پنجره اش به سوی جنگل و آسمان گشوده می شود.
آسمان پس از مدت ها بخل و حسادت،
دروازه های خود را به سوی زمین گشوده است..
پنجره را که می گشایم
نسیم خنکی تا فراخنای تنم می غلطت ونم نمک مرا نوازش می دهد.
نم نم باران گاهی خود را از صف منظم بارش جدا می کنند
و به این سوی دیواره می ریزند.
نمناکیشان را احساس می کنم.
.
در کنار پنجره می ایستم.به دوردست ها می نگرم.
آن سوتر مردمکانی با رقص چتر و آواز می لولندو خرامان راه می روند.
در آن سوی خیابان
پسرک جوانی دل به ترنم های لغزان دخترکی داده که خرامان خرامان راه می رود.
پک عمیقی به سیگار می زنم.
آسمان خیال ایستادن ندارد.
.
هربار که ماشین ها در برابرم رژه می روند این تنها صدای لغزیدن آب است
که سینه کشان خود را به دیوارهای خانه پرتاب می کنند.
باران آن سان حالم را خوب می کنند که گویا شاعرم.
مثل آن است که شوقی غریب مرا به سوی کوچه پس کوچه هایی می خواند
.
که دوست دارم زیر بارش این باران پاک به جوانی هایم برگردم.
به سوی کوچه دختر همسایه مان...
به باغ روسی...
به درخت های بلند گردو...
به بیشه های انبوه تمشک و برنج و شاه بلوط...
با رودخانه اوشمک..
.به همان جایی که دوستانم قرارهای عاشقانه می گذاشتند.
از باغ تازه دختران همسایه گلی نمی چیدند.تنها تنفسشان می کردند.
آن دختران شوخ و شنگ به سان گل های بنفشه و نرگسی بودند
که تنها باید بوییده می شدند
و نه کنده از ساقه حیات خویش...
.
پکی به سیگار می زنم..
مردی با آغوشی از آ ورده امروز خویش به خانه می رود.
خیابان هم چنان شاهد تنزل غزل است.
غزلی که از آسمان سروده می شود.
امروز این جا همه چیز خوب است.
تو این را باور کن...

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 45 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 18:02