بی پولی و فقر اقتصادی_یک هویی

ساخت وبلاگ

بدبختی این‌جاست بی‌پولی وُ نیاز، هم‌زمان وُ تواَمان، هجوم می‌آورند؛ در یک تایم مشخص. یک‌هو بسته‌ی اینترنت‌ات تمام می‌شود، یک‌هو تولدِ عزیزی می‌رسد، یک‌هو موبایل و لوازم الکترونیکیت خراب می‌شود و احتیاج به تعمیر دارد، یک‌هو سقفِ خانه‌ات (در طی‌یِ بارش‌های بی‌امانِ چند روزهای قبل) نیاز به تعمیر و دارد، یک هو باید طلبت رو پرداخت کنی، یک‌هو...، یک‌هو...، یک‌هو...، یک‌هوهای لعنتی‌یِ یک‌هویی! و آن وقت موجودی‌یِ حساب‌ات چه‌قدره؟ دویست سیصد تومان (لعنت به چیز زیاد!)
یاد پاراگراف رمان «ابله» داستایفسکی می‌افتم: «...اما من پول می‌خواهم و یقین بدانید به محض به دست آوردن پول، به منتهای درجه‌، آدمی با استعداد خواهم شد. زیرا نفرت‌انگیزترین جنبه‌ی پول آن است که به انسان ذوق وُ استعداد می‌بخشد و تا آخر دنیا هم، همین حکم‌فرما خواهد بود.»
یا این سخن «کارل مارکس» (در سانسور وُ آزادی): «یقیناً نویسنده باید درآمدی داشته باشد تا بتواند زنده‌گی کند وُ بنویسد اما تحت هیچ شرایطی نباید به ‌خاطر آن‌ که درآمدی داشته باشد وُ زنده‌گی کند؛ بنویسد! شرطِ اول آزادی‌یِ مطبوعات، آن است که کسب وُ کار نباشد. نویسنده‌یی که مطبوعات (یا نوشتن) را به وسیله‌یی مادی تنزل می‌دهد؛ برای این برده‌گی‌یِ درونی، سزاوارِ برده‌گی‌یِ بیرونی یعنی سانسور است.»
یا بهرام بیضایی در داستان کوتاه «روز آخر هدایت» آن‌جا که راوی می‌پرسد:
ــ عجیب است که جلوی کتاب‌خانه نایستادی؟
+ چه فایده وقتی پول نداری بخری !
یا یاد آن دوستی ‌افتادم که می‌گفت: «سه روزه دارم میرم نمایشگاه کتاب و اون کتابی که پولشو ندارم بخرم(کتاب اینقدر گرون شده که کم کم داره مثل خرید طلا میشه) امروز صفحه‌ی 300شو خوندم. یه‌ بار دیگه برم تمومه. البته امیدوارم طرف شک نکرده باشه.
خب! چه باید کرد؟ با این شرایط آیا می‌توان بازهم خواند وُ نوشت؟

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 20 خرداد 1403 ساعت: 16:50