رهایم کن تردید دیر سال
که همین تو مرا
در راه راه هراس ودلهره وانهاده ای
ورنه سهم من از زندگی
این بغض ها ی مکرر نبود
حالا سالهاست
که من به دیدن غربت خویش،
عادت کرده ام
تنها همین روایت می داند
که در هجرانی آن همه دوست
چه بر خواب من وخیال این خانه رفته است.
دختر آغشته به عطر لیمو
لا اقل تو با من فریاد کن
که چه اندازه تنها هستم.
مهرداد اکبری
دلنوشته های مهرداد اکبری...برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 195