ازدور دست
صدای شباویز معلق می آید
می خواند ،ممتد
برای ما ،که شکسته شدیم
دستهایمان خالی
دلهایمان غمگین
وچشمها که بی نصیب در تصرف گریه است!
چرا اینهمه بی چراغ
ویکی پرچراغ...؟
مگر تحمل یک دل خراب،
یک دل شکسته از آن همه اتفاق
تا کجای آسمان مه گرفته ی رویاهاست؟!
چرا همیشه اهل قناعت به سکوت پر سایه ایم؟
چرا کمبود این همه...را کتمان می کنیم؟
ما همیشه از شباهت دردهامان
به قول مشترک گریه رسیده ایم
مهرداد اکبری
دلنوشته های مهرداد اکبری...برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 204