به تن کردم لباس بی خیالی را خدا داند
که عریان بودنت را مست میخواهم نمی فهمی!
مرا دعوت کن آنجا زیر باران ،رقص هم باشد
لب و آغوش گرم و دست میخواهم نمی فهمی!
چه رویای قشنگی دارم از چشمان تو آری
هر آنچیزی که بود و هست میخواهم نمیفهمی؟
مرا تکرار کن هرشب به راهی گاه، میفهمی؟
تورا با عشق در بن بست می خواهم نمیفهمی!❤️
برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 173