کشتی شکستهگان را
زمستان سر نمیشود
خستگی در نمیرود
عید فرا نمیرسد.
خودفریبان
سرآسیمه
رنگ امید میپاشند
بر تختهپارههای خیسیده
حقیرانه
پایکوبی بر تّرک میکنند
لودهگانِ عنقریب غوطهور در آب
بیهوده
مشاطهی آئینه میشوند
پیرعروسِانِ زشتِ بیداماد
رندانه
هفت بر سفره میچینند
نقش بر نقاب میزنند
به تغافل
نوروز برپا میکنند
تا این راست
از یاد برود شاید
که
"در کشتی شکسته
بوی بهار نمیآید"
برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 55